به گزارش وبسایت نود، شاید در زمانی که این متن را می خوانید یا حتی در پایان مطالعه این مقاله، دیگر لوپتگی سرمربی رئال مادرید نباشد، سرنوشت تلخی است، و بدتر این که او و فلورنتینو پرز با همکاری هم، به شکلی هنرمندانه جام جهانی را برای اسپانیا و نیمه اول فصل را برای رئال مادرید به تباهی کشاندند. همه چیز در فقط و فقط 5 ماه. سخت و بیرحمانه به نظر می رسد، اما شاید هم به حق باشد، آن هم بعد از شکل انتخاب لوپتگی و تصمیم برای رسانه ای کردن این انتخاب، در هیاهوی جام جهانی و سپس ماجراهای تابستان.

یک سری اصول بدیهی در مورد تیمداری و شکل اداره باشگاه وجود دارد که تیم ها می بایست از آن پیروی کنند، اما باشگاه ها توسط انسان های مدیریت می شوند و بشر هم گاهی اوقات تابع احساساتش است. بنابراین پیش می آید که یک مدیر به صرف یک نتیجه تصمیمی جدی بگیرد. نتیجه یک مسابقه می تواند متکی به شانس و اتفاقات باشد، بنابراین اگر این تصور در نزد مدیر باشگاه باشد که مربی شرایط لازم برای رسیدن به موفقیت را دارد، پس جایی برای تغییر حس نمی شود.

اما ال کلاسیکو قوانین خاص خودش را دارد، همانطور که ذهن پرز هم قواعد خاص خودش را داراست. بارسلونا در نیمه نخست دیدار یکشنبه، 2-0 برنده به رختکن رفت، تا همان بین دو نیمه بحث کنار گذاشتن لوپتگی بالا بگیرد، آن هم در شرایطی که نفوذهای آلبا از سمت چپ، بُرندگی سوارز در نوک خط حمله و میدان داری بوسکتس در میانه زمین، می توانست اختلاف را در همان نیمه نخست دو برابر کند.

با این وجود، مادریدی ها در شروع نیمه دوم، آغاز خوبی داشتند. لوپتگی تصمیم گرفت واران را که شب افتضاحی داشت تعویض کند و سیستم تیمش را در خط دفاع به سه نفره تغییر دهد. این تغییر ازقضا موثر واقع شد و رئالی ها در دقایق نخست طوری در زمین بازی کار کردند که به نظر می رسید توانایی بازگشت را دارند. مارسلو که 75% از گل های یک ماه اخیر رئال مادرید را زده، در نفوذهایش بار دیگر گلزنی کرد، در عین حال مودریچ و بنزما فرصت های خوبی را از دست دادند که می توانست بازی را مساوی کند.

برای 25 دقیقه رئالی ها و همینطور لوپتگی امیدوار بودند که ورق برمیگردد و با بازگشتی خوب در ال کلاسیکو می توانند امیدوار به باقی هفته ها باشند، اما ضربه سر سوارز در دقیقه 75 روی سانتر روبرتو، امیدهای رئال و لوپتگی را نقش بر آب کرد. بازیکنانی استثنایی می توانند کارهای استثنایی انجام دهند و سوارز نیز همچنان یک مهاجم استثنایی است که می تواند در غیاب مسی سرنوشت ساز باشد. او هر چند در 15 بازی اخیرش فقط دو گل در جریان بازی زده بود ولی ارزشش را در ال کلاسیکو ثابت کرد.

نتیجه 3-1 شده بود، رئال مادرید امیدش کمرنگ تر شده بود و چاره ای جز پیشروی نداشت، آن ها فضای زمین عقب را خالی گذاشتند تا بارسلونا بهترین بهره را ببرد و با زدن دو گل دیگر، و نزدن چند گل دیگر، سنگینی شکست را برای مادریدی ها بیشتر کند. اگر آن 25 دقیقه را حذف کنیم و حتی آن 15 دقیقه پایانی که بارسلونا سه گل زد، باز نمی توان در مورد برتری کلی بارسلونا در جریان بازی نسبت به رئال مادرید اعتراف نکرد. در نهایت همین نتیجه کافی بود تا لوپتگی جایی باشد که اکنون قرار دارد یا پایان هفته در آن قرار خواهد گرفت.

لوپتگی به عنوان یک مربی سیستماتیک به رئال مادرید آمد. مربی ای که روی مالکیت روی توپ تاکید دارد، همینطور علاقمند به پاسکاری و بازی تیمی است. خصلت هایی که در اسپانیای او هم شاهد بودیم و بر همین اساس خیلی ها تصور می کردند او می تواند انتخاب خوبی برای رئال مادرید باشد، مربی ای مدرن که می تواند تاکتیک های به روز را در تیمش بهره گیرد. آمارها نشان می دهند رئال مادرید از منظر عملکرد درون زمین، کمی بهتر از نتایجش کار کرده است. اما شکاف در این مورد به بهره گیری از استعدادها و توانایی های بازیکنان تیم مربوط می شد. شاید صحبت های سرخیو راموس در پایان بازی به خوبی نشان دهنده وضعیت لوپتگی در رئال مادرید باشد: «گاهی اوقات مدیریت رختکن، بسیار مهم تر از درک فوتبالی و تاکتیکی است.»

1878